رحمانی، غلامحسین(10 شهریور ۱۳۳۸ – 9 بهمن ۱۳۶۵)، فرمانده گردان امام حسن مجتبی(ع) لشکر ۲۵ کربلا، نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
غلامحسین، فرزند حسین و قربانگل (زهرا) در روستای کِشانَک از توابع شهرستان آشخانه در استان خراسان شمالی متولد شد. فرزند ارشد خانواده بود و ۴ برادر و ۲ خواهر داشت. (ادارهثبتاحوال...) در کودکی به همراه خانواده به شهر علیآبادکتول واقع در استان گلستان مهاجرت کرد (رحمانی، حسن). مقطع ابتدایی را در دبستان منوچهری و راهنمایی را در مدرسه سپهر علیآبادکتول گذراند. دوره متوسطه را در هنرستان کشاورزی پی گرفت. سال دوم متوسطه بود که راهی دانشسرای مقدماتی مزرعه نمونه از توابع بخش وشمگیر شهرستان آق قلا واقع در شمال استان گلستان شد. او همزمان با تحصیل در دانشسرا، علیرغم جو خفقان دوره پهلوی، از هیچ تلاشی برای مبارزه فروگذار نبود و به پخش اعلامیه بر ضد حکومت پهلوی و شرکت در راهپیماییها میپرداخت. در یکی از روزهایی که فرح پهلوی، همسر محمدرضا پهلوی از مجموعه دانشسرا بازدید داشت، شهید رحمانی از حضور در مراسم خودداری کرد که متعاقب آن از سوی مسئولین امر مورد توبیخ و تنبیه قرار گرفت (توکلی، ص ۷۷).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تابستان ۱۳۵۸ ش. با فاطمه قزلسفلو که معلم بود، ازدواج کرد (یوسفیپور، ص ۱۳).
در مهر ۱۳۵۸ به عنوان معلم و مدیر مدرسه در روستای حاجی کلاته از توابع شهر سنگدوین واقع در شمال استان گلستان مشغول به کار شد و همانجا سکونت گزید (رحمانی، حسن).
در ۱۳۵۹ ش، اولین فرزندش به نام مریم متولد شد. پس از دو سال حضور در حاجی کلاته، به شهر علی آباد کتول منتقل شد و مدیریت مدرسه مقداد را بر عهده گرفت (یوسفیپور، ص ۱۳).
تشکیل خانواده و اشتغال به تدریس، مانع حضورش در جبهه نشد. اولین مرحله، در ۱۰ اسفند ۱۳۶۰ الی ۱۰ خرداد ۱۳۶۱ به مدت ۹۰ روز به صورت داوطلب به سردشت اعزام شد که در ۳۱ فروردین ۱۳۶۱ در محور بانه-سردشت از ناحیه پا زخمی گردید. فرزند دومش، زهرا، در همان سال متولد شد (توکلی، ص ۷۸).
مرحله دوم نیز به کردستان اعزام شد و از ۲۷ بهمن ۱۳۶۲ الی ۲۲ فروردین ۱۳۶۳، به مدت ۵۵ روز حضور داشت (ادارهحفظ...).
در مرحله سوم، از ۳ اردیبهشت الی ۳ مرداد ۱۳۶۳ به مدت ۹۰ روز، در گردان امام حسن مجتبی (ع) که در منطقه هورالعظیم خط پدافندی داشت، حاضر بود. در ۱۳۶۴ ش. نیز از ۲۷ فروردین الی ۱ مرداد آن سال، به مدت ۹۴ روز در همان خط پدافندی هورالعظیم در عضویت گردان امام حسن مجتبی (ع) بود و مسئولیت فرماندهی گروهان را بر عهده داشت (اداره حفظ...؛ کوکلانی). در همان سال فرزند سومش مهدی نیز تولد یافت (یوسفیپور، ص ۱۴).
اوایل فروردین ۱۳۶۵، از سوی مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا، به عنوان فرمانده گردان امام حسن مجتبی (ع) منصوب شد (توکلی، ص ۷۹). آن مقطع، گردان امام حسن به جهت تعداد بالای نیرو، گردان ۱ و ۲ داشت که فرماندهی هر دو گردان بر عهده غلامحسین رحمانی بود (کوکلانی). بعد از اعزام نیروهای لشکر به شهر مهران برای عملیات کربلای ۱ (9 تیر ۱۳۶۵) با هدف باز پس گیری شهر مهران، خط پدافندی فاو به رحمانی و گردانش واگذار شد (همو).
گردان امام حسن مجتبی(ع) از اوایل ۱۳۶۵ تا اواخر دی آن سال، در منطقه فاو، خط نگهدار بود تا اینکه در ملاقات رحمانی با مرتضی قربانی، فرمانده لشکر ۲۵ کربلا و اصرار به حضور در عملیات، بنا بر صلاحدید فرمانده لشکر، این گردان اجازه حضور در عملیات کربلای ۵ (19 دی ۱۳۶۵) در منطقه شلمچه واقع در جنوب غربی استان خوزستان که با هدف تصرف شلمچه و پیشروی به سمت بصره و تصرف مناطق شرق بصره اجرا شد، را پیدا کرد. گردان یک امام حسن (ع) به فرماندهی شهید غلامحسین رحمانی، در مرحله سوم این عملیات در ۶ بهمن ۱۳۶۵، وارد عمل شد و ۷۲ ساعت جانانه در مقابل دشمن بعثی به مقاومت پرداخت. سرانجام غلامحسین رحمانی، در ۹ بهمن ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش به سر، پا و سینه به شهادت رسید (توکلی، ص ۸۱؛ کوکلانی).
همرزم او درباره نحوه شهادتش میگوید: در عملیات کربلای ۵، در کانال زوجی در سمت راست کانال ماهی، بر اثر اصابت ترکش زخمی شد. او را بر روی برانکارد گذاشتند و به عقب آوردند. او در همان وضعیت، نیروها را از طریق بیسیم، هدایت میکرد تا اینکه خمپارهای کنار برانکاردش خورد و پیکرش متلاشی شد و به شهادت رسید (کوکلانی). پیکرش در منطقه باقی بود تا اینکه پس از سه روز، نیروهای گردان امام حسن (ع)، شبانه، موفق به بازگرداندن پیکر شهید شدند (همو).
پیکر مطهر شهید، پس از تشیع در شهر علی آباد کتول، در گلزار شهدای امام زاده الازمن از توابع علی آباد کتول به خاک سپرده شد (توکلی، ص ۸۲). فرزند چهارمش معصومه، حدود ۵ ماه پس از شهادت پدرش در ۱۱ تیر ۱۳۶۶ به دنیا آمد (یوسفیپور، ص ۱۴).
شهید رحمانی، طی مدت حدود ۲۲ ماه حضورش در جبهه، سمتهای مختلف را بر عهده داشت که آخرین آن، فرماندهی گردان بود. او توجه خاصی به آموزش و ارتقاء توان رزمی رزمندگان گردان خود داشت، به طوری که در مدت استقرار آنان در هفتتپه (محل استقرار لشکر ۲۵ کربلا)، در طول هفته، ۵ شب را به طور کامل همراه با نیروها به راهپیمایی میپرداخت. این امر باعث ورزیده شدن آنها شده بود. او در خودساختگیاش، اهتمام جدی داشت. نماز شب ایشان ترک نمیشد و اوقات بیکاری را در جبهه، به مطالعه و تلاوت قرآن میپرداخت. به اعتقاد یکی از همرزمان وی، ایشان تفاوت چشمگیری با دیگران داشت. هر روز صبح، قبل از دیگران از خواب بیدار میشد. صبحانه را آماده میکرد. ضمن نظافت شخصی، به نظافت چادر و اطراف میپرداخت. سعی میکرد کسی متوجه نشود که او این کارها را انجام میدهد. در شبهای رزم، شخصا در داخل کانال، بیل به دست میگرفت و در کنار نیروهایش کانال میکَند. (توکلی، ص ۸۰)
شهید رحمانی در آخرین نامه به همسرش یادآور شد: زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس بدهد. اگر من، داوطلب اعزام به جبهه شدم، شاید موقع امتحانم فرا رسیده باشد. به هرحال از این که تو و فرزندانم را تنها گذاشتم، انشاءالله مرا ببخشید، چون ایمان دارم که نگهدار ما خداوند است. چون خدا را قادر مطلق میدانم، پس نگران نباش. از جانب من مهدی، زهرا و مریم را ببوس و برای آنها داستانهای حماسه آفرینان را تعریف کن. (توکلی، ص ۸۰)
شهید رحمانی در وصیت نامه خود، چند نکته مهم را یادآور شده و ابراز امیدواری کرد که تمام دوستان خوب و معتقد درآخرت او را شفاعت نمایند.
1 – دو چیز گرانبها، عترت و قرآن را که پیامبر اسلام سفارش نموده است، به این دو چیز جامه عمل بپوشانید.
2 – رمز پیروزی ما وحدت کلمه است و این وحدت را حفظ کنید. با شرکت نمودن در نماز جمعه که بزرگترین سلاح ماست، در مقابل دشمن، مشت محکمی بر دهان ابر قدرتهای جهانخوار بزنید.
3 – هر شب جمعه در دعای کمیل که بر سر مزار شهدا برگزار میشود شرکت کنید، تا درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدر اسلام را فرا بگیرید.
4– آموزش و پرورش کشور چون بنیادی است عظیم و گسترده و کمتر کسی است که با این بنیاد سر و کار نداشته باشد، لذا برای تعلیم و تربیت این نونهالان و دانش آموزان از معلمین مؤمن و معتقد و در خط امام استفاده شود و افرادی که افکار انحرافی دارند، باید تصفیه شوند.
5– جهت ادامه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) همیشه سراپا گوش به فرامین امام و یاران صدیق و مومن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بودهاند، باشید.
6– از اختلافات جزئی به خاطر رضای خدا و خون شهدا دست بردارید و از آنها پرهیز کنید.
7- از برادران و نونهالان و دانش آموزان تقاضا میکنم که رهرو شهدا بوده و درس را برای مدرک نخوانند. لذا فقط درس را برای این بخوانند که در آینده افرادی مفید و جامع الشرایط برای جامعه باشند و همیشه از روحانیت مبارز پشتیبانی نمایند. در پایان برادران و خواهران را به این نکته جلب میکنم که جنازه من را در کنار فقیرترین شخص و در روستا دفن نمایید (رحمانی، غلامحسین).
گوشهای از خاطرات شهید غلامحسین رحمانی از زبان اعضای خانواده، دوستان و همرزمان شهید، در کتاب «صلابت رحمانی» توسط مریم یوسفیپور نگاشته شده که در قالب مجموعه سرخداران (سرداران شهید استان گلستان)، در قطع پالتویی، در ۱۴۰۱ش. توسط انتشارات نورالشهدا وابسته به ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان به چاپ رسیده است.
مآخذ: اداره ثبت احوال شهرستان علی آباد کتول، شناسنامه، سند بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار دفاع مقدس استان گلستان؛ ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان، سند بش، موجود در اداره؛ توکلی، یعقوب، فرهنگنامه جاودانههای تاریخ (زندگینامه فرماندهان شهید استان گلستان) ج۱، تهران: نشر شاهد، ۱۳۸۲ش؛ رحمانی، حسن (برادر شهید)، مصاحبه با حسین الوند، ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ ؛ رحمانی، غلامحسین، وصیت نامه، سند مورخ ۲۴ بهمن ۱۳۶۲، موجود در ادارهکل حفظ آثار دفاع مقدس استان گلستان؛ کوکلانی، غلامرضا (دوست و همرزم شهید)، مصاحبه با حسین الوند، ۲۵ بهمن ۱۴۰۳؛ یوسفیپور، مریم، صلابت رحمانی (خاطرات سردار شهید غلامحسین رحمانی)، گرگان: نورالشهدا، ۱۴۰۱ش.